جدول جو
جدول جو

معنی کج چشمی - جستجوی لغت در جدول جو

کج چشمی(کَ چَ / چِ)
حالت کج چشم. کج بینی. لوچی. احولی. (ناظم الاطباء). دوبینی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کج چشم
تصویر کج چشم
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم چشمی
تصویر هم چشمی
رقابت کردن، حسد ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ چَ / چِ)
رقابت و برابری نمودن. (یادداشت مؤلف). چشم وهم چشمی نیز به معنی هم چشمی است.
- هم چشمی کردن، رقابت کردن. رجوع به هم چشم شود
لغت نامه دهخدا
(دُ چَ / چِ)
حسد. رشک. (یادداشت مؤلف) : اردشیر دانست که اردوان از دش چشمی و بدکامی (این) را میگوید. (کارنامۀ اردشیر ترجمه صادق هدایت ص 10)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
نابینایی. کوری. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ چَ)
کندبصری. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کندبصری شود
لغت نامه دهخدا
(کَ تِ سَ)
نام محلی به چهاردانگه در هزار جریب مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 125 بخش انگلیسی و ص 167 ترجمه آن.)
لغت نامه دهخدا
(کَ چَ / چِ)
کج بین. لوچ. احول. کاج. (ناظم الاطباء) : اقبل، کج چشم چندانکه گویی بسوی بینی خود نگاه می کند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ چَ /چِ)
لوچی و دوبینی. (ناظم الاطباء). رجوع به لوچی شود
لغت نامه دهخدا
بایک چشم بوسیله یک چشم، بطور متساوی بی تفاوت: بهمه یکچشمی نگاه میکند. کسی را بردیگری مقدم نمیدارد تفاوتی بین اشخاص نمیگذارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم چشمی
تصویر هم چشمی
رقابت و برابر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کور چشمی
تصویر کور چشمی
نابینا یی کوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کند چشمی
تصویر کند چشمی
اندکی بینایی چشم کند چشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد چشمی
تصویر بد چشمی
عمل بد چشم
فرهنگ لغت هوشیار
رقابت، مسابقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از مناطق کوهستانی و ییلاقی شاهکوه و ساور استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
رقابت، حسادت
فرهنگ گویش مازندرانی